غیرت ز بام ِشهر نبی پر کشیده شد
حبل المتین ِ قلبِ علی هم بریده شد
ای وای... استخوان تو را لحظه ی هجوم
طوری شکسته اند که صدایش شنیده شد
(نيما نجاري)
صبح جمعه رسیده از راه و
در فراق تو بر لبم آه است
ندبه ی چشمهای بارانی
ذکر «أین بقیة الله» است
**
بی تو دلهای ما چه سرگردان
بی تو احوالمان پریشان است
«العجل یا بن فاطمه» دیگر
جان به لب های ندبه خوانان است
**
روی دوشت عبای پیغمبر
وارث ذوالفقار مولایی
می رسی با طنین «جاء الحق»
می کنی کعبه را تماشایی
**
تو بیا تا معرفی گردد
در جهان برترین آئین ها
پرچم حق در اهتزاز آید
جمع گردد بساط توهین ها
**
آخر این روزهای محنت بار
غم تو از شماره بیرون است
شده بی حرمتی به ساحت عشق
آه از این ماجرا دلت خون است
**
باز هم کینه ی شیاطین و
باز هم غربت رسول الله
دل عالم چگونه تاب آورد
بشکند حرمت رسول الله
**
این جماعت ز نسل آنهایند
که به شخص نبی ستم کردند
ساحتش را به تهمت هذیان
چه وقیحانه متهم کردند
**
بعد از او کینه ها نمایان شد
تا که حق علی شود انکار
أجر او را چه خوب أدا کردند
کوثرش بین آن در و دیوار ...
**
فتنه ای در مدینه برپا شد
که زد آتش به خانه ی زهرا
از همان شعله ها غروبی سوخت
خیمه های امام عاشورا
**
آن امامی که مرهم زخمش
شده شمشیر و تیر و سرنیزه
پیکرش غرق خون رها ماند و
سر او آفتاب بر نیزه
**
خون این کشته خونبها دارد
می رسد وارثی که در راه است
ندبه ی چشمهای بارانی
ذکر «أین بقیة الله» است
(یوسف رحیمی)
جمعه ها یک به یک از فصل خزان می گذرد
نیست از عشق خبر هر چه زمان می گذرد
حال ما منتظران حالت یک عاشق نیست
بس که چشمان هوس در پی نان می گذرد
از لطف دعایت از بلا حفظ شدیم
از شر تمام فتنه ها حفظ شدیم
ای معنی یابن السنن المشهوره
برگرد دعای ندبه را حفظ شدیم
این من و حجم شب و دستان خالی و خدا
آسمانی تیره و اشک و سکوت و انزوا
ناله های جانگدازو گریه و امن یجیب
قبله و قلب و جوارج جملگی غرق دعا
شب قدر است و قدر آن بدانیم
نماز و جوشن و قرآن بخوانیم
به درگاه خدا غفران و توبه
به شرطی که سر پیمان بمانیم
مبادا لیله القدرت سرآید
گنه بر ناله ام افزون تر آید
مبادا ماه تو پایان پذیرد
ولی این بنده ات سامان نگیرد
گویند کریم است و گنه می بخشد
گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم.
شب قدر است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر
شرمنده از آنیم که در روز مکافات
اندر خور عفو تو نکردیم گناهی
(اشاره به رحمت و بخشش و عفو واسعه پروردگار)
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است
بگذار تا بمیرم در این شب الهی / ورنه دوباره آرم رو روی روسیاهی
چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه / چندان که باز گردم گیرم ره تباهی
چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما / دل مرده میشوم باز با غمزه گناهی
گرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان / بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهی
ای کاش تا توانم بر عهد خود بمانم / شرمنده ام ز مهدی وز درگهت الهی
تا در کفت اسیرم قرآن به سر بگیرم / چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهی
من بندگی نکردم با خویش خدعه کردم / ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهی
با اینکه بد سرشتم با توست سرنوشتم / دانم که در به رویم وا میکنی به آهی
ای نازنین نگارا تغییر ده قضا را / گر تو نمی پسندی تقدیر کن نگاهی
دل را تو می کشانی بر عرش می کشانی / بال ملک کنی پهن از مهر روسیاهی
دل را بخر چنان حُر تا آیم از میان بُر / بی عجب و بی تکبّر از راه خیمه گاهی
امشب به عشق حیدر ما را ببخش یکسر / جان حسین و زینب بر ما بده پناهی
آخر به بیت زینب بیمار دارم امشب / از ما مگیر او را جان حسن الهی
در این شب جدایی در کوی آشنایی / هستم چنان گدایی در کوی پادشاهی
شب قدر، فصل نزول انوار رحمانی بر بوستان جانهای روحانی است.
شب قدر، آبستن سپیده فلاح و رستگاری انسانهای دل سپرده به مهر مهربانترین مهربانان است.
شب قدر، شب حضور روح و ملایک در محضر امام زمان (عج) است.
شب قدر، شبی است که در عرصه آن انسان، ره صد ساله را یک شبه طی می کند.
شب قدر، حاوی نهر نوری است که در زلال پر برکت آن جان مؤمنان از گناه تطهیر می شود.
شب قدر، طلایه دار فلاح و رستگاری عارفان عاشق و عاشقان بیدل در بین شبهای سال است.
شب قدر، آوای ایمان را در گوش جان مؤمنان به غیب نجوا می کند.
شب قدر، شب شناخت قدر خویش است!
شب قدر شبی است که باید شکواییه هجران را درنوردید و به امید وصل و دیدار، بیدار نشست و از جام طهور «سلام» تا مطلع «فجر» سرمست بود.
شبی که باید در عاشقی ثابتقدم بود. در طلب کوشید و بیدار ماند و دیدار جست و احیا گرفت و به نیایش پرداخت و کار خیر کرد و صالحات به جا آورد و به نیازمندان رسید و دانایی طلبید و به دانشآموزی پرداخت.
شب قدر، شبی که باید به یاد روی محبوب عزیز، آن یار پنهان رخسار، با دردمندیهای عاشقانه نالید و دیدار او را از خدای طلبید.
شب قدر، شبی که شیاطین در بند اسارتند و آدمیان ایمن از آنها.
شبی که در آن خطاب میآید: کجایند جوانمردان شبخیز که در آرزوی دیدار، بیخواب و بیآرام بودهاند و در راه عشق شربت بلا نوشیدهاند، تا خستگی ایشان را مرهم گذاریم و اندر این شب قدر ایشان را با قدر و منزلت گردانیم؛ که امشب، شب نوازش بندگان است و وقت توبه گنهکاران.
شبی است که «لیلة البراتش» خوانند:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
شب قدر، فصل نزول آیات رحمانی بر بوستان جانهای روحانی است.
شب قدر، گاه رویش جوانههای الغوث الغوث بر عرصه لبهای تائب است.
شب قدر، بهترین منزلگاه نیایشگران سرسپرده به مهر حق است.
شب قدر، وقت شناخت قدر خویش است.
شب قدر، بهترین گاه آرایش صحیفه دل مؤمنان به زیور ذکر خداست.
شب قدر، بزرگترین میدانگاه سبقت گرفتن اولاد آدم در خیرات است.
شب قدر، آوای ایمان را در گوش جان انسانها ترنم میکند.
شب قدر، فاصله مُلک و ملکوت را به حداقل ممکن میرساند.
شب قدر، گشاینده پنجره کشف و شهود بر منظر روح عارفان است.
شب قدر، لالهای شکفته در کویر شبهای عادی سال است.
آی فقیران غنی، کجایید که شبهای قدر آمده است؟!
تشنه ام این رمضان تشنه تر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم
سهم ما چیست از این روز همین خانه تکانی
تقدیری سراسر خیر، برکت، خرسندی، سلامت، خوشبختی، سعادت دنیا و آخرت، توشه شب قدرتان باد.
خبر آوردند که امشب از هزار شب بهتر است و یک اتفاق ویژه می افتد و آن اینکه امشب دست ملکوت به طرف زمین کشیده می شود.
کجایید خاکیان سدره نشین و زمینیان آسمانی که ملکوتیان امشب شیفته شمایند؟!
شب قدر، سرنوشت یکسال ما تعیین می شود. این شبها را از دست ندهیم. برای تعجیل در فرج مولایمان دعا کنیم.
فرشته ها برای آزادی انسان ها از دستان شیطان و بخشش معاصی و بردن آنها به ملکوت مسابقه داده و منتظر ندای بنده خدا هستند. (اللهم لبیک) مرا دعا کنید.
شب قدر است و من قدری ندارم
چه سازم توشه قبری ندارم
مبادا لیله القدرت سرآید
گنه بر ناله ام افزون تر آید
مبادا ماه تو پایان پذیرد
ولی این بنده ات سامان نگیرد
خدایا قدر ما را به قدر مولاعلی(ع) نزدیک فرما.
الهی آن شب که همه قرآن به سر می کنند ما را توفیق بده قرآن را به دل کنیم.
امشب تمام آینه ها را صدا کنید
گاه اجابت است رو به سوی خداکنید
ای دوستان آبرودار در نزد حق
درنیمه شب قدرمرا هم دعا کنید
چون نامه جرم ما به هم پیچیدند
بردند به دیوان عمل سنجیدند
بیش ازهمگان گناه مابود ولی
ما را به محبت علی(ع)بخشیدند.
با عرض تسلیت در لیالی قدر این حقیر را ازدعای خیرخویش فراموش نکنید.التماس دعا
مارا به دعا کاش فراموش نسازند
رندان سحر خیز که صاحب نفسانند
از عرش صدای ربنا می آید
آوای خوش خدا خدا می آید
فریاد که درهای بهشت باز کنید
مهمان خدا سوی خدا می آید
گویند کریم است و گنه می بخشد
گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم
یا رب ز تو امروز عطا می طلبم
هشیاری و بخشش خطا می طلبم
مقبولی روزه و نماز و طاعات
از درگه لطفت به دعا می طلبم
ز مردم دل بکن یاد خدا کن
خدا را وقت تنهایی صدا کن
در آن حالت که اشکت می چکد گرم
غنیمت دان و ما را هم دعا کن
شب قدر است و من قدری ندارم
چه سازم توشه ی قبری ندارم . . .
خیر، برکت، خرسندی، سلامت، خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت، توشه شب قدرتان باد.
امشب …
از آسمان باران انا انزلنا بر فرق زمین می بارد …
امشب چشمانم را با آب توبه می شویم
و کلام قرآن در دهانم می ریزم
تا خواب چشمانم را نیازآرد …
مبادا لیلة القدرت سر آید
گنه بر ناله ام افزونتر آید
مبادا ماه تو پایان پذیرد
ولی این بنده ات سامان نگیرد
در آن شب قدری که قدرش را نمی دید /
دست شقاوت تیغه ای از کینه ها داشت
در سجده افتاد آفتاب و ذکر می گفت /
در زیر لب«فزت برب الکعبه»را داشت . . .
.
در برج ولامهر جهان تاب علی(ع) است/
در شهر علوم نبی باب علی(ع) است
از اول خلقت بشر تا امروز /
مظلوم ترین شهید محراب علی(ع) است . . .
.
ناله کن اى دل به عزاى على(ع) /
گریه کن اى دیده براى على(ع)
پیش حسین و حسن و زیبنین(ع) /
خون چکد از فرق هماى على . . .
.
شد کشته بمحراب عبادت حید /
هر دیده بحال مرتضی می گرید
بـا گفتن “قد قتل” ز جبریل امین /
در خلد برین خیر نساء می گرید . . .
.
ای خدا شیعه دلش محزون است /
از غم عشق علی مجنون است
این همان ماتم عظمی باشد /
سحر آخر مولا باشد . . .
.
دنیای دنی، جای کسی همچو علی نیست /
آغشت به خون، روی جهانتاب علی را
تا رد نکند خالق او، خواهش اورا /
ز آن رنگ شهادت زده، محراب علی را . . .
.
به شهر کوفه در محراب طاعت /
علی شد کشته در حال عبادت
ز پـور ملجم مردود کافر /
بخون شد غوطه ور ساقی کوثر . . .
.
با آنکه امید همه هستی تو علی(ع) /
بر عرش خدا قائمه هستی تو علی(ع)
آنقدر غریبی که خدا می داند /
مظلوم تر از فاطمه(س) هستی تو علی(ع) . . .
.
دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع) /
یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)
وقتی که شکافت فرق او در محراب /
گفتند مگر نماز می خواند علی(ع) . . .
.
دانی زچه رو دیده ما میگرید /
در ماتم شاه اولیا می گرید
تنها ز غمش اهل زمین گریان نیست /
عیسی بفلک از این عزا میگرید
.
شد کشته بمحراب عبادت حیدر /
هر دیده بحال مرتضی می گرید
بـا گفتن “قد قتل” ز جبریل امین /
در خلد برین خیر نساء میگرید . . .
.
کو، آن که بردوشش کشاند در دل شب
قوت یتیم و دردمند و زار و مضطر
از ماتم جانکاه او هر رادمردى
دست مصیبت مى زند بر سینه و سر . . .
.
روا باشد که گردد آسمان زیر و زبر امشب
که شد فرق على شیر خدا شقّ القمر امشب
ز خون فرق حیدر دامن محراب گلگون شد
به خاک افتاد از بیداد، نخلى بارور امشب . . .
روی ياس مصطفي شد ارغوانی پيش من
قامت تازه جوانی شد کمانی پيش من
ضربه ی دست سقيفه مادرم را زد زمين
هر دوچشم از کارافتادند آنی پيش من
**********
تا خانه راهی نيست امّا مادر ما
آنقدر افتاده زمين درکوچه ها
تا فهميده راز کوچه را از خاک چادر
هم زينب غمديده هم باباي تنها
***********
برادر چرا بغض داري بگو؟!
چرا مضطر وبي قراری بگو؟!
چرا چادر مادرم خاکی است ؟!
چرا چشم تو شد بهاری بگو؟!
**********
رنگ پريده ي حسنت روضه خوان توست
گلهاي سرخ پيرُهَنت روضه خوان توست
ارثيِّه ي تو بُغچه اي از آه زينب است
زهرا عزيز بی کفنت روضه خوان توست
*********
گوشهای چاه را آه علی پرکرد آه
بی تویازهرا شدم از زندگی دلسرد آه
سینه ام ازکینه های این مدینه سوخته
مرد تنهای خدا و اینهمه نامرد آه
*********
روی من زردودوچشم حسنت سرخ شده
غسل دادم تنت امّا کفنت سرخ شده
وارث چادر خاکیِّ تو هم فهمیده
میخ باچشمه ی خون بدنت سرخ شده
*********
صورت رازنگهدار تو بردیوار است
ازعطش یاغم تو باز حسین تب داراست
دیدن بسترت وچادر و در سخت ولی
وای جاروزدنِ دخترکت دشوار است
**********
حرم برای غم بی حرم زدیم بیا
به عشق فاطمه دم از عَلَم زدیم بیا
به نام یاس از عبّاس وعلقمه خواندیم
رضای مادرت آقا رقم زدیم بیا
**********
ضربه بردرخوردولوح یاس خانه سرخ شد
میخ از خون دل وحُرم زبانه سرخ شد
کوثربی جان حیدر روی خاک افتاد وای
روی غیرت ازغم تلخ زمانه سرخ شد
**********
جنس عزای فاطمیِّه جنس دیگریست
قلبی که فاطمی شده وَالله حیدریست
سینه زن مدینه ی غمهای مادرم
الگوی ناب سینه زدن یابن العسگریست
**********
درسینه ی سقیفه فقط کینه ریشه داشت
بغض علیُّ وفاطمه اش راهمیشه داشت
کوبید بالگد به در ویک نفر نگفت
ملعون نزن وَ مادرما بارشیشه داشت
**********
دشمن شکسته دنده وپهلوی من علی
وای ازغلاف کینه و بازوی من علی
ملعون مرازمین زد وجانم کشید وبُرد
کوریِّ اهل فتنه هیاهوی من علی
**********
خاطرات در و دیوار عذاب آوربود
مادرم بود ولگد بود وفشار در بود
غنچه ای وانشده دررَحِمَش پرپرشد
ردِّ خونابه روی میخ در وبستر بود
**********
اشکهایت قاتل زهراست پاکش کن علی
فکربغض مجتبی وقلب چاکش کن علی
جان نثارت ازتوداردخواهشی سردارعشق
نیمه شب دورازنگاه شهرخاکش کن علی
شاعر: حسين ايماني
تعداد صفحات : 2
سلام امیدوارم اهل شعر و شاعری باشید . ممنون می شم اگه شعری گفتید یا جایی دیدید برسونید به من تا تو وبلاگ به اسم شما نشون داده بشه . در ضمن بهترین مطالب وبلاگ رو در قسمت صفحات جداگانه هم قرار می دهم . نظر یادتون نره . یا علی مدد