loading...
دلداده
علی بازدید : 1155 چهارشنبه 25 مرداد 1391 نظرات (0)

 

جماعت مخالفین از بیچارگی به شیعه خرده می گیرند و می گویند: چرا بر مصائب وارده بر سیدالشهداء عیله السلام (و بطورکلی ائمه اطهار علیهم السلام) اینقدر گریه می کنید.

مطلب زیر، در کتاب الکامل فی التاریخ - چاپ دار الکتب العلمیة - جلد ۳ - سنة ست و ثلاثین ۳۶ - ذکر ابتداء وقعة صفین - صفحه ۱۶۱ آمده است. با هم می خوانیم:

معاويه پيراهن عثمان و بعضى از انگشتان قطع شده او را بر فراز منبر آويزان كرد، و عده اى از شاميان سوگند ياد كردند كه به بستر استراحت و خواب نروند، و با همسران خود مقاربت نكنند. تا اينكه قاتلان عثمان را به قتل برسانند يا اينكه كشته شوند، و يكسال براى او گريستند. تصاویر مجلد کتاب و جلد ۳ و صفحه ۱۶۱ کتاب الکامل فی التاریخ

همچنین در سایر کتاب ها ببینید:

۱ ـ الامامة و السیاسة ، ج ۱ ، ص ۷۳ ناشر : دار الکتب العلمیة ، بیروت

۲ ـ تاریخ الاسلام للذهبی ، ج ۳ ، ص ۴۵۲ ناشر : دار الکتب العربی ، بیروت لبنان

۳ ـ تاریخ طبری ، ج ۳ ، ص ۷۰ ناشر : دار الکتب العلمیة ، بیروت

۴ ـ تاریخ مدینه دمشق ، ج ۳۹ ، ص ۳۷۹ ناشر : دار الفکر ، بیروت لبنان

نکات:

۱ ـ از کتب معتبر خود مخالفین به اثبات رسید که مردم شام به مدت یکسال برای عثمان عزاداری کردند و اشک ریختند.

۲ ـ یک سوال از جماعت مخالفین ، اگر عزاداری بدعت است و گریه برای مرده شرک محسوب می شود ، پس چرا معاویه مردم را از این کار منع نمی کند و اهل شام هم بر عثمان می گریند و عزاداری می کنند ؟ اگر بگوئید بدعت است ، پس معاویه نیز بدعتگذار است و کافر است ، اگر بگوئید سنت است پس عزاداری سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد.

۳ ـ سوال دیگری از مخالفین ، آیا پسر رسول خدا حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه مقام بالاتری دارند یا عثمان که یک صحابی است ؟ چطور ممکن است که عزاداری و گریه برای پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و اله شرک محسوب شود ولی گریه و عزاداری برای یک صحابی اشکالی نداشته باشد.!!

۴ ـ شبهه ی دیگری که مخالفین مطرح می کنند ، مدت عزاداری شیعیان حیدر صفدر سلام الله علیه برای حضرت سید الشهداء ارواحنا فداه است که می گویند شما به مدت یک تا دو ماه عزاداری می کنید. از خودتان سوال می کنیم : آیا عزاداری به مدت یکسال طولانی است یا به مدت دو ماه ؟؟ پس ثابت شد که زمان و مقدار نیز هیچ مغایرتی با این معقوله ندارد.

منبع: پایگاه غنی و جامع وصی نبی

 

 

علی بازدید : 1108 سه شنبه 20 تیر 1391 نظرات (0)

با سلام خدمت دوستان عزیز امروز یک مطلب خیلی زیبا رو خوندم و اون مطلب خاطره یک روحانی جوانی است که اقدام بزرگی کرده و اون هم رواج اسلحه در دانشگاها اونهم مختص خانم ها لطفا این مطلب رو تا آخر بخونید...البته اگر حوصله ندارید مطلب رو بخونید میتونید فیلمش رو آخر مطلب مشاهده نمائید..

جهت نمایش فیلم از زبان خود حاج آقا اینجا کلیک نمائید

قبل از نقل خاطره بگويم كه بعضي از كلاسهاي دانشگاه ما تا ساعت 10 شب ادامه دارد! و اين باعث مشكل براي خيلي از دختران شده است!

ساعت حدود 5 عصر بود و من مشغول نوشتن يك طرح براي باشگاه پژوهشي در كميته ي فرهنگي بودم كاملا تمركز گرفته بودم كه ناگهان يك دختر خانمي مانتويي با ظاهري بسيار نامناسب وارد اتاق من شد و سلام كرد!

جواب سلامش كه دادم بدون مقدمه گفت :

(( حاج اقا ببخشيد مي توانم به شما اعتماد كنم؟ بچه مي گويند راز كسي را فاش نمي كنيد ! ))

من هم بگونه اي كه خيالش را راحت كنم محكم گفتم :

(( هرچه دوست داري بگو مطمئن باش من در موضع مشورت به هيچ كس خيانت نمي كنم.))

همين كه خيالش راحت شد چند لحظه اي سكوت كرد و بعد با احتياط گفت :

((حاج اقا من يك سؤال شرعي دارم آيا دختران مي توانند براي امنيت خود اسلحه همراه خودشان داشته باشند؟))

شما بودي چي مي گفتي؟

من كه از تعجب نمي دانستم چه بگويم تمركز گرفتم و با تامل گفتم :

(( منظورت را واضح تر بگو ))

آن دختر خانم كه يك ديگر جرات حرف زدن پيدا كرد بود گفت:

((حاج اقا راستش را بخواهيد من هر روز يك اسلحه رزمي امثال چاقو و ... با خودم دارم ولي مي خواهم يك كلت كمري تهيه كنم!))

توي اين دانشگاه ما چيزهايي آدم مي بيند كه در هيچ جاي دنيا نمونه ندارد!

گفتم ( آخه چرا؟))

گفت :

((حاج اقا من بعضي وقتها كه تا ساعت 9 يا 10 شب كلاس دارم وقتي به منزل برگردم نزديك ساعت 11 شب مي شود براي همين وقتي از دانشگاه به طرف خانه مي روم در پياده رو كه پسرها اذيت مي كنند و متلك مي گويند وقتي منتظر تاكسي مي شوم ماشين ها مدل بالابوق مي زنند و اذيت مي كنند ! حاج اقا بخدا شايد وضع ظاهريم به نظر شما بدباشد ولي من اهل خلاف و رابطه هاي نامشروع نيستم من فقط دلم مي خواهد خوش تيپ باشم !))

من هم بدون مكث گفتم :

(( خوب از نظر دين هيچ طوري نيست شما اسلحه دفاعي داشته باشيد اصلا همه دختران براي دفاع از خود بايد نوعي اسلحه حمل نمايند ولي نه هر سلاحي يك نوع سلاح است كه خيلي هم قدرت تخريب و دفاعي بالايي دارد))

بنده ي خدا كه منتظر موضع مخالف من بود با اين حرفهاي من داشت شاخ در مي اورد براي همين خيلي زود گفت ( چي ؟ چه ؟ چه اسلحه ايي مجاز است ؟ اسمش چيه ؟))

من كه ديدم بدجوري عجله دارد گفتم :

(( اگر بگويم قول مي دهي يك هفته استفاده كني اگر جواب نداد ديگر استفاده نكني))

بنده خدا خيلي جو زده شده بود گفت:

(( قول مي دهم قول مي دهم وقول مردونه ! ))

گفتم :

(( اسم آن سلاح بي خطر و بسيار كار آمد چادر است! شما يك هفته استفاده كنيد ببينيد اگر كسي مزاحم شما شد ديگر هيچ وقت به طرفش نرويد!))

با تعجب مثل كسي كه ناگهان همه انرژي او كاهش پيدا كرده باشد گفت:

((چادر! اخه چادر ...))

گفتم :

(( ديگه اخه ندارد يك هفته هم هيچ اتفاقي نمي افتد))

با حالت نيمه نااميدي تشكر كرد و رفت.

و من ماندم و فكر مشغول كه اي بابا عجب كاري كردم نكند بنده خدا ديگر هيچ وقت سراغ چادر نرود نكند از مشورت كردن با روحاني بيزار شود. حضرت وجدان من را سرگرم اين فكرها كرده بود كه يادم افتاد به حرف امام خميني عزيزكه فرمودند(ما مامور به وظيفه هستيم نه مامور به نتيجه !))

لذا با خداي خودم خيلي خودمامي گفتم :

(( خدايا من سعي كردم وظيفه ام را انجام دهم انشالله مورد رضايت تو قرار گرفته باشد بقيه اش هم ،هر چه تو صلاح بداني كه از قديم گفته اند صلاح مملكت خويش خسروان دانند اينجا ملك تو است و ما هم مخلوق و عبد تو ))

خيالم راحت شد و به كار خودم مشغول شدم.

مدت حدود يكي دو ماه از جريان گذشت و من به كلي فراموش كرده بودم تا اينكه روزي يك خانم محجبه به اتاق من آمد سلام كرد گفت :

(( حاج اقا مي شناسي؟))

من هم هرچه فكر كردم به ياد نياوردم براي همين گفتم :

(( بخشيد شما را نمي شناسم))

گفت :

(( من همان دختري هستم كه اسلحه به من دادي تا همراه خودم حمل كنم حالا هم كه مي بينيد مثل يك بچه ي خوب، سلاح چادر حمل مي كنم هرچند هنوز درست و حسابي چادري نشده ام! ولي مادرم خيلي دعاتون كرده چونكه هر روز بخاطر چادر نپوشيدن من در خانه دعوا داشتيم .راستش حاج اقا خانواده ما مخصوصا مادرم چادري هست و اهل مجالس مذهبي ولي من فرزند ناخلف شده بودم كه حالا به قول مادرم سر به راه شدم))

من هم كه حيرت زده شده بودم گفتم :

(( خوب برايم تعريف كنيدچه شد كه چادري بودن را ادامه دادي؟))

مكثي كرد وبا هيجان شروع به گفتن جريان كرد

(( راستش حاج آقا وقتي از اتاق شما رفتم خيلي درباره حرفهاي شما با ترديد فكر كردم ولي تصميم گرفتم امتحان كنم براي همين چند روزي وقت برگشتن از دانشگاه بطوري كه همكلاسي ها متوجه نشوند مخفيانه چادر مي پوشيدم ولي از وقتي كه چادر بر سر مي كنم ساعت 10 و يا 11 شب هم كه از دانشگاه بر مي گردم نه پسري به من متلك مي گويد نه ماشين مزاحم بوق مي زند اصلا كسي تصور نمي كند كه من چادري اهل خلاف باشم راستش را بخواهيد بدانيد هيچ وقت فكر نمي كردم دخترهاي چادري اين همه امنيت دارند!و اين همه خيالشان از بابت مزاحم هاي خياباني راحت است. كم كم جريان چادري پوشيدن من را بچه هاي كلاس متوجه شدند الان هم مدتها است كه دائم با چادر رفت و امد مي كنم و از كسي هم خجالت نمي كشم البته فكر نكنيد حالا ديگر بسيجي شده ام ولي قصد ندارم اسلحه ايي كه تازه كشفش كرده ام را به اين راحتي از دست بدهم. بعضي از دختراي كلاس متلك مي گويند ولي بيچاره هاخبر ندارند من چه گنجي يافته ام. البته جريان را براي يكي از بچه ها كه نقل كردم تمايل پيدا كرده براي فرار از دست مزاحم ها چادر بپوشد ولي خودش مي گويد خانواده اش اصلا اهل چادر و امثال چادرنيستند ولي فكر كنم تصميم دارد چادر بخرد))

راستش را بخواهيد من ديگر حرفي براي گفتن نداشتم براي همين فقط به حرفهاي او توجه مي كردم دلم مي خواست زود از اتاق برود تا اشكهاي كه منتظر پايين آمدن از چشمهايم بود سريعتر بودن خجالت بر روي گونه ايم سرسره بازي كنند.

وقتي از اتاق رفت تنها كاري كه توانستم انجام بدهم سجده شكر بود.

علی بازدید : 1203 سه شنبه 01 فروردین 1391 نظرات (0)

یک:نوروز در روایات
۱-روایات موافق
الف:احادیث شیعه
ب:احادیث عامه
۲-روایات مخالف
الف:احادیث شیعه
ب:احادیث عامه
دو:اقوال
الف:مخالفان
ب:موافقان
سه:نتیجه


 نوروز در روایات اسلامی
دين جهانى، با آداب و سُنن ملّى چه رفتارى دارد؟ آيا آنها را كنار مى نهد و خود به ساختن آداب و رسوم تازه مى پردازد؟ يا آنها را تأييد مى كند و در كنار خويش مى نشاند؟ و يا از ميان آنها گزينش مى كند؟
نخست بايد دانست كه دين كامل، آن نيست كه خود، همه چيز را برعهده گيرد و به جاى همه استعدادهاى آدمى و همه نهادهاى مدنى بنشيند؛ بلكه دين كامل، دينى است كه همه اينها را در جاى خود، به درستى مى بيند و جهتى كلّى به آنها مى دهد و آنچه را از توان (قُواى فردى) و (نهادهاى جمعى) خارج است، بر عهده مى گيرد و اين، فلسفه اى عميق دارد؛ زيرا چنان كه دين، فعل تشريعى خداوندى است، قواى آدمى و لوازم تابعه آن (مانند نهادهاى جمعى) نيز فعل تكوينى الهى اند و هيچ گاه تكوين و تشريع، ناسازگارى ندارند؛ چرا كه از مبدأ واحدى دستور مى گيرند.
اگر با اين پيش زمينه عقلى به منابع و مصادر دينى بنگريم، مى يابيم كه خواست دين، برچيدن بساط سُنن ملّى قومى نيست؛ بلكه بر آن است كه اين سنّت ها را سَمت و سوى عالى بخشد و دين، تنها آنچه را كه با فطرت آدمى مغايرت دارد، برمى چيند. چنان كه قرآن كريم، حرمت و احترام ماه هاى حرام را كه رسمى جاهلى بود پاس داشت:
فإذا انسلخ الأشهر الحُرم فاقتلوا المشركين.(۱)
پس چون ماه هاى حرامْ سپرى شدند، مشركان را بكشيد.
يا أيها الذين آمنوا! لاتحلّوا شعائر اللّه ولا الشهر الحرام.(۲)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! حرمت شعائر خدا و ماه حرام را نگه داريد.
رسول خدا فرموده است:
مَنْ سَنَّ سُنَةً حَسَنَةً عُمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ، كانَ لَهُ أجُرهُ وَ مِثْلُ اُجورهِم مِنْ غَيْرِ أنْ يَنْقُصَ مِنْ اُجورِهِمْ شَيْئاً وَمَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِئَةً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ، كانَ عَلَيْهِ وِزْرهُ وَ مِثْلُ أوزارِهِمْ مِنْ غَيرِ أنْ يَنْقُصَ مِنْ أوزارِهِمْ شَيْئا.(۳)
آن كه سنّتى نيك را پايه گذارى كند و بدان عمل شود، پاداش عمل خودش به اندازه پاداش ديگر عاملان، به وى داده مى شود، بدون آن كه از پاداش عاملان كم شود؛ و آن كه سنّتى بد را پايه گذارَد و بدان عمل شود، وَبال عمل خودش و ديگران برعهده اوست، بدون آن كه از وِزْر و وَبال ديگران كاسته شود.

ادامه مطلب رو یادتون نره...

علی بازدید : 1126 پنجشنبه 25 اسفند 1390 نظرات (1)

قالت فاطمه علیها السلام فی کلام لها حین أرادوا انتزاع فدک منها: أیها الناس أما سمعتم رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: إِنّ ابنتی فاطمة سیدة نساء أهل الجنّة...؟ قالوا: اللّهم نعم قد سمعناه من رسول الله صلی الله علیه و آله قالت: أفسیّدة نساء أهل الجنة تدّعی باطلا و تأخذ ما لیس لها؟ أرأیتم لو أنّ أربعة شهدوا علیّ بفاحشة أو رجلان بسرقة، اکنتم مصدّقین علیّ؟ فأما فلان (در روایت به اسم اوّلی (ابی بکر لعنت الله علیه) تصریح شده) فسکت، و اما فلان (در روایت به اسم دوّمی (عمر لعنت الله علیه) تصریح شده) فقال: نعم و نوقع علیک الحدّ. فقالت: کذبت  و لؤمت، إلّا أن تقرّ أنّک لست علی دین محمد صلی الله علیه و آله إن الذی یجیز علی سیدة نساء اهل الجنّة شهادة او یقیم علیها حدّ، ملعونٌ، کافرٌ بما انزل الله علی محمد صلی الله علیه و آله إنّ من أذهب الله عنهم الرجس و طهّرهم تطهیرا لایجوز علیهم شهادة، لانهم معصومون من کلّ سوء مطهّرون من کل فاحشة. حدّثنی یا فلان ( در روایت به اسم دومی (عمر لعنت الله علیه) تصریح شده)! عن أهل هذه الآیة: لو أنّ قوماً شهدوا علیهم أو علی أحد منهم بشرک او کفر او فاحشة کان المسلمون یتبرؤن منهم و یحدّونهم؟ قال: نعم و ما هم و سائر الناس فی ذلک إلّا سواء. قالت: کذبت و کفرت و ما هم و سائر الناس فی ذلک سواء؟ لأن الله حصمهم و أنزل عصمهم و تطهیرهم، و أذهب عنهم الرجس، و من صدّق علیهم فإنّما یکذّب الله و ریوله...»1

بقیه در ادامه مطلب

علی بازدید : 7403 پنجشنبه 25 اسفند 1390 نظرات (0)

در کتاب "سلیم" مقتل عمر بن الخطاب از ابن عباس و کعب الاحبار در یک حدیث طولانی آمده است که : عبدالله بن عمر گفت: وقتی که وفات پدرم نزدیک شد ، مدتی بیهوش می شد و مدتی بعد به هوش می آمد . وقتی که به هوش می آمد، میگفت : پسرم! قبل از مرگم علی بن ابیطالب را به من برسان. به اوگفتم : تو را با علی چه کار! حال آنکه خلافت را در شورا قرار داده و او را شریک کردی با غیر او ؟؟؟

گفت: شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله که می فرمود : به درستی که در دوزخ دوازده تابوت است که محشور می شوند در آن دوازده نفر! شش نفر از پیشینیان و شش نفر از امت من. سپس خطاب کردند به ابوبکر و فرمودند : برحذر باش از اینکه اولین آنها تو باشی. سپس رو کردند به معاذ بن جبل و فرمودند : بر حذر باش مبادا دومی آنها تو باشی. سپس رو کردند به من و فرمودند: مبادا ای عمر ! سومی آنها تو باشی. و به تحقیق که در بیهوشی آن تابوتهای آتش را می بینم در حالی که نیست در آن مگر ابوبکر و معاذ بن جبل و بی شک من نیز سوم آنانم.

 عبد الله بن عمر گفت:

من شتابان به سوی علی بن ابی طالب علیه السلام روانه شدم و عرض کردم : ای پسر عم رسول خدا ! پدرم تو را میخواند برای امری مهم که او را محزون کرده. علی با من به خانه آمد. پدرم تا او را دید گفت: ای پسر عم رسول خدا، من خلافت را تسلیم تو می کنم و به تو بر می گردانم .آیا تو نمی گذری و عفو نمی کنی مرا؟ و آیا حق خودت و زوجه ات فاطمه دختر رسول خدا را بر من حلال نمی کنی ؟؟؟!!!

حضرت فرمودند :

 بقیه در ادامه مطلب

علی بازدید : 1292 چهارشنبه 03 اسفند 1390 نظرات (0)
پس از رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پاره‎اي از صحابيان به جمع آوري و مرتب ساختن سوره‎هاي قرآني اقدام كردند و هر يك جداگانه مصحفي براي خود تهيه نمودند بدين ترتيب اختلاف قرائت‎ها و تعداد مصحف‎ها رو به فزوني گذاشت. حذيفة بن يمان درجريان بازگشت از جنگ ارمنستان و آذربايجان و مشاهدة اختلاف مسلمانان در قرائت قرآن موضوع را با سعيدبن عاص در ميان گذاشت كه مردم حمص قرائت خود را بهتر مي‎دانستند همان گونه كه مردم دمشق و كوفه و بصره نيز در مورد قرائت خود بر همين عقيده بودند.[1] وي اين موضوع را با مردم كوفه كه اصحاب وطرفداران ابن مسعود بودند در ميان گذاشت كه بين او و ابن مسعود درگيري لفظي بوجود آمد. حذيفه تصميم گرفت موضوع را با عثمان در ميان بگذارد و در ملاقات با عثمان از وي خواست كه به اين امر رسيدگي كند تا امت اسلامي در كتاب خود به بلاي خانمان سوز اختلاف گرفتار نشوند. پس ازهشدار حذيفه، عثمان با مشورت و به دست آوردن نظر صحابيان انجمن براي به انجام رساندن اين امر تشكيل داد. اين انجمن به جمع‎آوري مصاحف از مناطق گوناگون و مقابلة آنها با يكديگر و سرانجام نگارش مصحفي واحد پرداخت كه نسخه‎هايي از آن تكثير و به شهرهاي مكه، يمن، بحرين، بصره، شام و كوفه فرستاده شد و يك نسخه به عنوان نسخة امام درمدينه نزد عثمان نگهداري مي‎شد سپس عثمان دستور سوزاندن ديگر مصحف‎ها را داد و مردم را ملزم به قرائت بر طبق اين مصحف‎هاي خاص كرد.[2] از آنجا كه اين كار عثمان مورد انتقاد قرار گرفت و حتي پس از مرگ وي نيز ادامه يافت. عالمان اهل سنت بر آن شدند تا به توجيه اين كار وي بپردازند كه او با مشورت صحابيان دست به اين كار زده است. و از امام علي ـ عليه السّلام ـ نقل كرده‎اند كه فرمود: از عثمان جز به نيكي ياد نكنيد سوگند به خدا كاري كه عثمان در مورد مصاحف انجام داد در حضور همة ما بوده است.[3]
امّا آنچه در منابع روايي شيعه در اين زمينه نقل شده حكايت از آن دارد كه حضرت امیر ـ عليه السّلام ـ گر چه اصل يكسان سازي مصحف‎ها را مورد تأييد قرار داده باشد امّا سوزاندن مصحف‎ها نه تنها مورد تأييد آن حضرت قرار نگرفته بلكه انتقاد و اعتراض شديد آن حضرت را به دنبال داشته است به اين سال كه در آن روز حضرت خطاب به ابوذر مي‎فرمايد: امروز در عالم اسلام حادثه‎اي بزرگ به وقوع پيوسته و كتاب خدا اين گونه سوزانده شده و چنين رواست كه خداوند متعال آتش را بر كساني كه با كتاب او چنين برخورد كرده‎اند مسلط سازد.[4]
[1] . ابن اثير عزالدين؛ الكامل في التاريخ،‌جلد 3، ص 111، بيروت، داربيروت لطباعة و النشر، 1385 ق.
[2] . الحافظ ابي الخير محمد بن محمد الدمشقي (ابن جوزي)؛ النشر في القرائات العشر، ج 1، ص 7، بيروت، دارالكتاب عربي (بي‎تا).
[3] . حجتي دكتر سيد محمد باقر؛ تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ ششم، 1372.
[4] . طوسي محمد بن الحسن؛ اختيار معرفة الرجال، ص 25، مشهد، دانشكده الهيات و معارف، 1348.
درباره ما
Profile Pic
سلام امیدوارم اهل شعر و شاعری باشید . ممنون می شم اگه شعری گفتید یا جایی دیدید برسونید به من تا تو وبلاگ به اسم شما نشون داده بشه . در ضمن بهترین مطالب وبلاگ رو در قسمت صفحات جداگانه هم قرار می دهم . نظر یادتون نره . یا علی مدد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
    نظرسنجی
    چقدر شعر دوست دارید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 238
  • کل نظرات : 238
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 28
  • بازدید امروز : 38
  • باردید دیروز : 48
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 316
  • بازدید ماه : 1,156
  • بازدید سال : 30,286
  • بازدید کلی : 967,162
  • کدهای اختصاصی