loading...
دلداده
علی بازدید : 959 شنبه 25 شهریور 1391 نظرات (0)

 غیرت ز بام ِشهر نبی پر کشیده شد
حبل المتین ِ قلبِ علی هم بریده شد
ای وای... استخوان تو را لحظه ی هجوم
طوری شکسته اند که صدایش شنیده شد
(نيما نجاري)

علی بازدید : 1043 شنبه 25 شهریور 1391 نظرات (0)

 بی تو این شب، شبِ غم بار مرا می بیند
درد، این درد چه بسیار مرا می بیند
جز تو یک شهر دلِ آزار مرا می بیند
چشمت انگار که این بار مرا می بیند
ولی انگار نه انگار مرا می بیند
**
بازکن پلک که از خانه خجالت نکشم
بی تو از آه یتیمانه خجالت نکشم
شانه ای زن که از این شانه خجالب نکشم
تو و پیراهن مردانه خجالت نکشم
چشم بی جان تو ای یار مرا می بیند
**
زحمتِ دخترِ تب کرده تو را خوب نکرد
اشکش افسوس که سر دردِ تو را خوب نکرد
روی نیلی شده ي زرد تو را خوب نکرد
زخم های جگر مرد تو را خوب نکرد
چه کنم دخترکت زار مرا می بیند
**
با که گویم تن بیمار چرا خونین است
سنگ غلست، در و دیوار چرا خونین است
باز می شویم و هر بار چرا خونین است
انحنای نوک مسمار چرا خونین است
وای از آن میخ که خون بار مرا می بیند
**
قاتلت گفت که دشمن شکنش را کشتیم
خوب شد پای علی سینه زنش را کشتیم
نه فقط فاطمه با او حسنش را کشتیم
می زند داد به لبخند زنش را کشتیم
تاکه در مسجد و بازار مرا می بیند
**
آه از آن روز که کارم به تماشا افتاد
رد پایی به روی چادرت آنجا افتاد
من زمین خوردم و بانوی من از پا افتاد
ضربه ای آمد و بر بازوی تو جا افتاد
باز این روضه ي دشوار مرا می بیند
**
قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می زد
تازه می کرد نفس را و مجدد می زد
وای از دست مغیره چقدر بد می زد
جای هر کس که در آن روز نمیزد می زد
باز با خنده در انظار مرا می بیند
**
می روی زخمی و زخم ِدل من باقی ماند
راز ِسر بسته یِ چشمانِ حسن باقی ماند
کفنت می کنم اما دو کفن باقی ماند
کهنه پیراهن و یك پاره بدن باقی ماند
پسرت بي سر و دستار مرا ميبيند
**
ترسم اين است بريزند بدنش را بكِشند
جلوي دختر ِ من پيرهنش را بكِشند
نيزه ها نقشه ي برهم زدنش را بكِشند
دارد آن چشمه ي ديدار مرا ميبيند
(حسن لطفي)

علی بازدید : 913 شنبه 23 اردیبهشت 1391 نظرات (0)
برای وصف تو مادر دلم چه طوفانیست
هواییم من از امشب هوا چه بارانیست
وجای گنگ زبانی چومن که اینجانیست
بدون مادریت آسمان مصفانیست
مقام مادریت راچگونه بنویسم
وازمقام تو ونور ذات لم یزلت
ززندگی قشنگت وعشق بی مثلت
چه کار سخت وعجیبیست گفتن غزلت
به کام خشک قلم رفته مزه عسلت
به بارش آمده چشمان دائما خیسم
پیاله ای که بدستم سپرده لم یزلیست
لبالب از می ناب حظور نام ولیست
واین دل عین دل حضرتت سرای علیست
هوای دور وبرمن برایتان غزلیست
شما طراوت اشکی طراوت باران
مرا بخوان پسرم مادر همه خوبان
بخوان که باتو قلم واژه کم نمی آرد
ورق ورق کلمه،استعاره روی زبان
که با اشاره تان کردگار باید شد
بخوان مرا که کمی از تو دور تر گشتم
بیاورو به کنارت دقیقه ای بنشان
که من هنوز ازین کوچه ها گریزانم
کنارتان بنشان روضه خوان شوم پنهان
برای گریه کمی از غروب بنویسم
 برای گریه تان ازکبودی پنهان
وازغرور علی ودیار نامردی 
به پای شما جان دهم در این پایان
علی بازدید : 853 چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 نظرات (0)
سلام


...میخوام بدون هیچ قائده و قانونی

...بدون هیچ فنی و خارج از هر چهار چوبی درد دل کنم

...بعضی چیزا رو نمیشه با شعر گفت

...شاید بخاطر صراحت کلام باشه

...نمیدونم فقط میدونم که شدیدا دلم گرفته

...فاطمیه

...فاطمیه

...دهه دوم هم رو به پایانه ومن

...فکر کنم دیگه رو به گندیدن باشم

...اینقد یه جا موندم

:دلم واسه این شعرم تنگ شده

...دست دردست پرازپینه مادرمیرفت


...کوچه پس کوچه شهر


...کوچه ها تنگ وبه شدت تاریک


...مادری خسته راه...بادوچشمی قرمز


...خسته میرفت ولی


...چند موجودبه ظاهر انسان،عده ای رجاله

...جلوی راه به انهابستند


.... واقعه ناموسیست ...


...اوصبوری کرده،تاهمینجا کافیست

...من درد بیمادری رو چشیدم

...آخ نمیدونی موقع دفن همسر،همسر چه دردی میکشه

...هی به بچه هاش نگاه میکنه

...هی به بدن کفن پوش میگه این رسمش نبود ها

...رفتی

...
علی بازدید : 1017 پنجشنبه 07 اردیبهشت 1391 نظرات (0)
شب است و گوهری خفته به تابوت
از این غم کل عالم گشته مبهوت
-
شب است و عالمی اندر غبار است
دل شیعه بسی اندوه بار است
-
شب است و یک گلِ پهلو شکسته
گل دیگر در این ماتم نشسته
-
شب است و مه نهان از دیده ها شد
که بغض خفته ی عالم رها شد
-
شب است و روح و جان از مرتضی رفت
ببین ظلم و تباهی ، تا کجا رفت
-
شب است و سینه ای پر سوز و آه است
درِ بیت علی ، از چه سیاه است
-
شب است و دخت طاها ، جان سپرده
ازآن ضربت که از ، بیگانه خورده
-
شب است و کودکان غم ناله دارند
به روی چشم و گونه ژاله دارند
-
شب است و گریه هاشان بی صدا شد
که لرزان زین عزا عرش خدا شد
-
شب است و شمع مادر گشته خاموش
گرفته کودکان ، لیکن در آغوش
-
شب است و خفته زهرا در دل خاک
ملائک هم بخوانندش ، به افلاک
-
شب است و دخت زهرا خون فشان است
که خاک مادر ما بی نشان است

شاعر فرامرز فرخ
علی بازدید : 930 پنجشنبه 31 فروردین 1391 نظرات (1)
بر صورت مهتاب تو لک می بینم

شـیـرازه پـنـجه ای به فـک می بینم

از راز سـه آیـه های کوثر خواندم

 وقتـی به گلم سه جا ترک می بینم
علی بازدید : 1489 جمعه 25 فروردین 1391 نظرات (2)

بانو دوباره ذکر تو و فاطمیه شد

من مانده ام که با چه برابر بخوانمت

بانو خدا یکی،تو یکی،اصلا از چه رو

باید که مریم،آسیه،هاجر بخوانمت؟!

دخت نبی و همسر مولا گمان کنم

زیباترست امّ پیمبر بخوانمت

تا ادعای ابتر این قوم رو کنم

با آیه آیه سوره ی کوثر بخوانمت

رنگ رخت کبودیِ یک یاس حک کنم

یا بال و پر شکسته کبوتر بخوانمت؟!

کوچه...فدک...اراذل و اوباش...مادرم!!!

با اشک های چشم حسن،تر بخوانمت

"بازو"ی مرتضی،"درِ"خیبر شکن بُدی

حالا فتاده "دست"،پسِ "در" بخوانمت

محسن سپر برای تو و تو به پشت در

اینجا سزاست فاطمه سنگر بخوانمت

تنها به پشت در،لگد و میخ وبعد از آن...

من ناگزیر لاله ی بستر بخوانمت

بانوی آب و آینه بگذار بگذرم

با یک اشاره بانوی "آذر" بخوانمت

امروز "رهگذر" دگر از پا،نفس فتاد

بانو مدد بده که مکرر بخوانمت

بانو اجازه هست که مادر بخوانمت؟!

این فاطمیه با دل مضطر بخوانمت؟!

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
سلام امیدوارم اهل شعر و شاعری باشید . ممنون می شم اگه شعری گفتید یا جایی دیدید برسونید به من تا تو وبلاگ به اسم شما نشون داده بشه . در ضمن بهترین مطالب وبلاگ رو در قسمت صفحات جداگانه هم قرار می دهم . نظر یادتون نره . یا علی مدد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
    نظرسنجی
    چقدر شعر دوست دارید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 238
  • کل نظرات : 238
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 28
  • بازدید امروز : 35
  • باردید دیروز : 48
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 313
  • بازدید ماه : 1,153
  • بازدید سال : 30,283
  • بازدید کلی : 967,159
  • کدهای اختصاصی