معارضه استاد الهی قمشه ای با غزل حافظ
برخی می پرسند منظور از معارضه با قرآن چیست آیا اگر انا اعتیناک الکوثر را بکنیم انا اعتیناک الجماهر معارضه است یا نه معارضه معنای دیگری دارد ما معارضه استاد الهی قمشه ای را می آوریم با غزل حافظ تا قشنگ بفهمید منظور از معارضه چیست
غزل حافظ
اى كه بر ماه از خط مشكين نقاب انداختى
لطف كردى سايه بر آفتاب انداختى
تا چه خواهد كرد با ما آب و رنگ عارضت
حاليا نيرنگ نقشى خوش بر آب انداختى
گوى خوبى بردى از خوبان خُلّخ شاد باش
جام كيخسرو طلب كافر اسياب انداختى
هر كسى با شمع رخسارت بوجهى عشق باخت
زان ميان پروانه را در اضطراب انداختى
گنج عشق خود نهادى در دل ويران ما
سايه دولت برين كنج خراب انداختى
زينهار از آب آن عارض كه شيران را از آن
تشنهلب كردى و گردان را در آب انداختى
خواب بيداران بستى و آنگه از نقش خيال
تهمتى بر شبروان خيل خواب انداختى
پرده از رخ برفكندى يك نظر در جلوهگاه
وز حيا حور و پرى را در حجاب انداختى
باده نوش از جان عالم بين كه بر او رنگ جم
شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختى
از فريب نرگس مخمور و لعل مى پرست
حافظ خلوتنشين را در شراب انداختى
وز براى صيد دل در گردنم زنجير زلف
از سر تعظيم بر خاك جناب انداختى
نصرة الدين شاه يحيى آنكه خصم ملك را
از دم شمشير چون آتش در آب انداختى «1»
و اينك غزل الهى قمشهاى
دوش بر ماه از شكنج طرّه تاب انداختى
پرده مشكين شب بر آفتاب انداختى
رونق گلزار بردى جلوه مه كاستى
آفتابا هر گه از رويت نقاب انداختى
هرگز اميد رهايى نيست صيدى را كه سخت
در كمند طرّه پرپيچوتاب انداختى
ز آتش عشق آرزوى عقل خامم سوختى
وز شرارش دفتر فكرم در آب انداختى
تا نيفتد بر رخت جز چشم پاك عاشقان
بر رخ از زلف سيه مشگين نقاب انداختى
زلف را در پيچوتاب انداختى بر رخ كه باز
در صف دلهاى بىتاب اضطراب انداختى
زاهد اندر رقص و صوفى در سماع انگيختى
وجد و مستى در سر هر شيخ و شاب انداختى
كشتى عشاق بشكستى بدرياى فراق
چون شكستى مردم چشم اندر آب انداختى
وه چه سر انگيختى كز چشم مست دلفريب
چشم بيداران عالم را بخواب انداختى
طاير دل در خور شاهين عشق آمد كه دوش
بهر صيدش زلف چون پرّ غراب انداختى
غنچه را چون عاشقان دلتنگ كردى زان دهان
وز لبت خون در دل لعل خوشاب انداختى
تشنگان را چون الهى گاه در درياى عشق
غرق كردى گه بصحراى سراب انداختى
اين غزل، نمونه بارز همانندآورى است نه چرندهاى مسيلمه دروغپرداز.
يك نكته قابل توجه است كه در غزل حافظ واژه ناآشنا و ناهنجار خلخ به كار آمده ليكن در غزل آقاى الهى قمشهاى همانند آن واژه نيست.
با اينكه بين سوره مباركه كوثر و سورهگونهاى كه مسيلمه پرداخته تفاوت از زمين تا آسمان است، و قياس ماه و فانوس و جام و اقيانوس را نشايد چون از قياسش خنده مىآيد خلق را، به هر حال در يك نگرش كوتاه هر دو را مىكاويم:
الف: آنچه مسيلمه آورده همانند ابتكارى نيست. او تنها چند واژه را دگرگون كرده است. «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ» را «إنّا أعطيناك الجماهر» كرده و اين يك تحريف است، نه همانندسازى.2
----------
1.دیوان حافظ
2.کتاب اعجاز در قرآن کریم