مه فشاند نور و سگ عو عو کند هر کسی بر طینت خود میتند
چون تو خفاشان بسی بینند خواب کاین جهان ماند یتیم از آفتاب
کی شود دریا زپوز سگ نجس کی شود خورشید از پف منطمس
در شب مهتاب مه را بر سماک از سگان و عوعو وی چه باک
کارک خود میگذارد هر کسی آب نگدارد صفا بهر خسی
ای بریده آن لب و حلق و دهان که کند تف سوی ماه آسمان
خس، خسانه میرود بر روی آب آب صافی میرود بی اضطراب
مصطفی مه میشکافد نیمه شب ژاژ میخاید ز کینه بو لهب
آن مسیحا مرده زنده میکند آن جهود از خشم سبلت میکند
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما

سلام امیدوارم اهل شعر و شاعری باشید . ممنون می شم اگه شعری گفتید یا جایی دیدید برسونید به من تا تو وبلاگ به اسم شما نشون داده بشه . در ضمن بهترین مطالب وبلاگ رو در قسمت صفحات جداگانه هم قرار می دهم . نظر یادتون نره . یا علی مدد
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
چقدر شعر دوست دارید؟
آمار سایت
کدهای اختصاصی